سلام.. دو روزی میشه اومدم شیراز با دوستم امیر ..پی کار های جدید امیر ( )..خلاصه یه وقتی دست داد برم کت شلوار بگیرم .. نمی دونم چرا اون چیز هایی که به نظرم پیرمردی می اومد مورد ستایش بی حد فروشنده قرار می گرفت و من هم چاره ای جز تایید احمقانه نداشتم .. آخه کی دیده یکی برای عقدش بره کت شلوار قهوه ای با خط خطی های بنفش بپوشه ؟
بالاخره یه مدل واکسی دیدم دلم کشید .. قیمت هم ۱۷۳ تومن می داد ..بعد از کلی چونه با پیرمرد خرفتی به ۱۵۰ تومن راضی شد..
شیراز گردی خوبی کردم .. دیشب باغ جهان نما بودیم .. خیلی خوش گذشت .
سه هفته دیگه ما هم میریم قاطی مرغها و خروس ها ... نمی دونم کدومشم .. کمک کنید
مرغ مهاجر:
میان کاجها امده بود سبدی داشت لبریز سخنهای درشت روی ابادیها نقاشی میکرد دست در دست اقاقی تا بام محبت می رفت در چنارستانها پای هر برگی شعری می خواند ابر را می نشاند پای تنهایی گل
لب ابی می نشست چشمها را می شست باد را می دید نور را می دید واژه را ...... دوست را ........
زیر باران قدمی بر می داشت تا بکارد شبنم سر هر کوچه شهر ........
صبحها می گذاشت مرگ را در جیبش قصه هایی می خواند و می رفت تا ریزش بی تاب شعاع خورشید .....
هر کجا چشمی می دید به سراغ باران می رفت و نگاه تر برگ را عاشقانه تفسیر می کرد و شبی از شبها چمدانش را برداشت و انقدر ارام به سراغ اسمان رفت که هیچکس نفهمید برای خوردن یک سیب چقدر تنها بود........
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
(شهریار)
حضرت را چونان مشعلی در تاریکی روزگار فرا روی خویش گیریم ودر پرتو نور آن گام برداریم.
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال وپری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست
که لب طاقچه عادت از یاد من وتو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند .
زندگی نوبر انجیر سیاه
در دهان گس تابستان است .
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است
که درخواب پلی می پیچد .
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی " ماه "
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر .
سهراب سپهری
با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل بسته را با دستهای روشن تو میتوان گشود......
به نظر شما برای سنجش حد عشق معنوی و ملکوتی ایا میتوان تای زمانی و مکانی را ملاک سنجش قرار دهیم....!!!؟؟
سپیده
ای خدای زودگذر بیامرز کسی را که جز دعا چیزی ندارد که براستی تو هر چه را بخواهی انجام دهی ، ای کسی که نامش دواست و یادش شفا و طاعتش توانگری است ، ترحم فرما بر کسیکه سرمایه اش امید و ساز و برگش گریه و زاری است . ای تمام دهنده نعمت ها ، ای برطرف کننده ی گرفتاری ها ، ای روشنی وحشت زدگان در تاریکی ها ، ای دانای بی معلم، درود فرست بر محمد و خاندانش و انجام ده درباره ی من آنچه را که تو شایسته ی آنی ...
برگرفته از دعای کمیل
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین ،
ستاره بیمارست
دو چشم خسته ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جانِ همیشه بیدارست
تو نیستی که ببینی !
روش جوادی: یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!! نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!
روش بچه خر خونی: همون داستان جزوه و این که خودت واردی. نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!
روش خرکی: جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.
روش مذهبی خفن: چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری. نکته:خواهر التماس دعا(برای زدن مخ امیر این روش توصیه میشه)
روش از ما بهتران: لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!
روش بچه مثبت: طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه. نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟
روش عرفانی: میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیستپات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه: اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی خلالصه خیالت تخت باشه که کارت درسته! نکته: این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده .
روش لوس گری: یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلا از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست (نکته:برادارایه عزیزهمیشه سوسک همراتون باشه).
روش شهرستانی: یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه! نکته: اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.
http://love-for-u.persianblog.ir
ارزش یک سال را دانشآموزی که مردود شده، میداند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس بهدنیا آورده، میداند.
ارزش یک هفته را سردبیر یک هفتهنامه میداند.
ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را میکشد،
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده،
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، میداند.
هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید.
باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمیماند.
دیروز به تاریخ پیوست.
فردا معما است.
و امروز هدیه است.
http://kntu.blogsky.com/1387/04/21/post-4924
مرا دوست داری؟
گفت:بله
گفتم :مثلا چه قدر؟
گفت:به اندازه ی ستاره های آسمان
به آسمان نگاه کردم و دیدم ابریست
دیروز اینو به نامزدم گفتم .. جواب جالبی داد . گفت این حرفا رو فقط میشه روز ها به هم زد .. شبها تا ساعت ۹ بیشتر نمی شه بیرون بود .. انقدر هم بحث متفرقه هست که نوبت این جیگول بازی ها نمیشه ..صبحها هم که اون خورشید بی صاحاب نمی گذاره